چکیده
قضیهی اسراء و معراج پیامبر اسلام یکی از مباحث بحث برانگیزی است که همواره برای منکران قرآن کریم جای شک و ابهام بوده و بر همین اساس محققان علوم قرآنی همواره سعی بر تایید این موضوع از ناحیهی اعجاز قرآن نمودهاند. البته اگر این مهم قرآنی به صورت منسجم و دقیق مورد تجزیه و تحلیل واقع شود، هم می توان به راز و رمزهای جدیدی از این سفر بی مانند پی برد و هم دست ردی بر ادعاهای بی اساس منکران کلام الهی زد. چرا که این موضوع تاکنون بیشتر از طریق روایات و تفسیرها و توجیهات فکری اندیشمندان اسلامی مورد بررسی و پژوهش قرار گرفته است.. برخی از دانشمندان اسلامی بر اعجاز قرآن از نظر بلاغت آن یعنی فصاحت و بلاغت، استعاره، کنایه، مجاز و تشبیه تاکید دارند. اما پژوهشگران این نوشتار به دنبال این موضوع نیستند که فصاحت و بلاغت قرآن را در آیههای مربوط به قضیه إسراء و معراج بنمایانند و از عذوبت و طلاقت آیات و سجعهای آن سخن برانند، بلکه برآنند به طرز قرار گرفتن لغات، ترکیبات و اصطلاحات قرآنی براساس علم صرف و نحو، علم الدلالة و بلاغت بپردازند تا از این طریق بتوان پردهها را تا حدودی کنار زد و به معانی نهفته در این کتاب بینظیر دست یافت. بنابراین هدف اصلی این پژوهش درک بهتر و بیشتر از آیات مورد نظر و پی بردن به معنای درست آنها است. مقالهی حاضر در صدد تبیین آیات اسراء و معراج به شیوهی توصیفی - تحلیلی بلاغی با الهام از منهج تفسیرهایی همچون الکشاف زمخشری، روح المعانی آلوسی، التحریر و التنویر ابن عاشور ، اسرار ترتیب قرآن سیوطی، أضواء البیان شنقیطی و تفسیر المیزان علامه طباطبایی است.در رویکرد بیانی تفسیر قرآن سعی بر این است که عبارات قرآنی بر اساس اصول علوم معنا شناسی مورد نقد و بررسی قرار گیرند و در نهایت، معانی مد نظر متکلم (الله متعال) کشف شود.در این پژوهش پس از بررسی آیات اسراء و معراج براساس روش ذکر شده این نتیجه حاصل میشود که اسراء و معراج پیامبر(ص) هم جسمی و هم روحی بوده و صرفا از طریق رؤیا صورت نپذیرفته است.
واژگان کلیدی: تفسیر بیانی، پیامبر اکرم، إسراء، معراج.
١-مقدمه
١-١-طرح مسأله
اسراء و معراج پيشواي گرانقدر اسلام (ص) بدون ترديد از وقايع بسيار مهم دوران رسالت آن بزرگوار است. مهمترين و پيچيده ترين مبحث در موضوع اسراء و معراج كيفيت اين سفر زمینی و آسماني است زيرا از يك سو تصوير واقعيت اين سفر براي خواننده و شنونده دشوار مينمايد و از سوي ديگر ديدگاههاي متفاوت و آراء و نظرات گوناگون محدثين و متفكران اسلامي بر پيچيدگي آن افزوده است اين دشواري تا بدانجاست كه بعضي از دانشمندان اسلامي سكوت را بر اظهار نظر ترجيح داده يا اظهار نظرهاي خود را در قالب لفافه و به صورت مبهم و چند پهلو مطرح نمودهاند و یا به خواننده وا نهادهاند. در اين ميان نيز گروهي از اين دشواريها نهراسيده و با دقت به اظهار نظر پرداختهاند. در اين رابطه عدهاي إسراء و معراج را در رؤيا دانسته و برخي به روحاني بودن آنها معتقد گشتهاند. عدهای به جسماني و روحاني بودن آنها در تمام طول سفر تأكيد كردهاند و بالاخره گروهي آن را تا مسجد الاقصي جسماني (إسراء) و بعد (معراج) را روحاني ذكر نمودهاند. از طرف دیگر اختلاف اساسی در مسألهی اسراء و معراج بر سر تعیین زمان رخدادن آنها وجود دارد که مشتمل بر شش قول است:
1- قول اول آن است که اسراء در همان سالی که خداوند متعال پیامبر اکرم (ص) را به مقام نبوت برگزید اتفاق افتاده است (طبری،2000م:3/555).
2- قول دوم آن است که در سال پنجم هجری بوده است (قرطبی، 1998م: 2/455).
3- قول سوم آن است که در 27 رجب سال 10 بعثت روی داده است.
4- قول چهارم آن است که در رمضان سال 12 بعثت روی داده است (16ماه قبل از هجرت).
5- قول پنجم آن است که یک سال و دوماه پیش از هجرت روی داده است.
6- قول ششم آن است که یک سال پیش از هجرت رخ داده است (صفی الرحمن، مبارکفوری، محمد علی لسانی فشارکی، 1385ه.ش:767).
سه قول اول مردودند بدین دلیل که حضرت خدیجه (رضی الله تعالی عنها) در ماه رمضان دهم بعثت از دنیا رفتهاند و وفات وی پیش از واجب شدن نمازهای پنجگانه بوده است و نمازهای پنجگانه طبق قول اصح در شب معراج بوده است.
سه قول اخیردرمنابع مربوطه به گونهای آمدهاند که هیچ مستندی برای ترجیح یکی از این اقوال بر بقیه وجود ندارد جز اینکه سیاق سورهی اسراء بر آن دلالت دارد که اسراء بسیار دیرتر صورت پذیرفته است.
١-٢-سؤالات پژوهش
اما سؤالاتی که همواره ذهن پژوهشگران این مقاله را به خود مشغول ساخته است عبارتند از:
1- چگونه میتوان با بررسی بلاغی و زبان شناسی آیات قرآن، به اسرارجدیدی از مسألهی اسراء و معراج پیبرد؟
2- چگونه میتوان به این موضوع پی برد که اسراء و معراج پیامبر(ص) همانند یک رؤیای صادقانه روحی بوده و یا اینکه روحی و جسمانی هر دو با هم بوده است؟
3- بررسی بلاغی آیات قرآن تا چه حدی میتواند به کشف معانی نهفتهی آیات کمک کند؟
٢-متن پژوهش
ابتدا مختصری در باره زمان و شرایط نزول سوره اسراء و سپس در باره نامهای آن به بحث مینشینیم. شکی در این نیست که وجود حضرت ابوطالب به عنوان حامی بسیار قوی در کنار پیامبر اکرم (ص) عامل مهمی برای حفاظت ایشان در برابرآزار و اذیّت قریش بود؛ زیرا قریش دوست نداشت خود را از حمایت ابوطالب دور نماید، ولی با فوت حضرت ابوطالب این عامل کم رنگ شد و دیگر مانعی برای آزار رساندن بر آن حضرت نمیدیدند.
از طرف دیگر حضرت خدیجه، همسر پیامبر خدا، به عنوان یار و مرهم شفا بخش ناراحتیهای روحی و روانیای بود که پیامبر اکرم (ص) را دلداری داده و او را یاری میکرد و با درگذشت وی، پیامبر این حامی را نیز از دست داد.
بعد از این دو واقعه اذیت و آزار قریش شدت گرفت و او را در تنگنا قرار دادند. پیامبر خدا تصمیم گرفت برای کاستن از این آزارها که به ایشان و یارانش وارد میآمد به طائف برود تا از آنها بخواهد او را در راه حقی که به آن فرا میخواند، کمک نمایند و از او حمایت کنند تا دین خدا را به مردم برساند، اما سران طائف به ایشان به بدترین روش ممکن، دست رد بر سینهاش زدند و حتی به این بسنده نکردند؛ و فرستادهای را نزد سران قریش فرستادند و آنها را از این موضوع باخبر ساختند و به همین دلیل سران قریش نیز از پیامبر خدا دلکیر شدند و تصمیمات بسیار ناگوار و سختی برای او در نظر گرفتند. پیامبر برای اینکه وارد مکه شود مجبور شد به مردی کافر پناه ببرد. غم و ماتم پیامبر خدا بر اثر وفات ابوطالب و خدیجه و همچنین تصمیمهای نگران کننده و دشوار قریش بیشتر شد تا جایی که این سال، سال اندوه و حزن (عام الحزن) نام گرفت.
در چنین شرایطی که پیامبر در اندوه به سر میبرد، خداوند خودش ایشان را تسلی بخشد و در این برهه از زمان موضوع اسراء و معراج رخ میدهد. خداوند فرصتی برای پیامبر اکرم (ص) فراهم آورد تا در آن مظاهر والای قدرت الهی، را از نزدیک ببیند و دلش بیشتر از پیش سرشار از توکل و اعتماد به خدا گردد و در رویارویی با قدرت کافران که در زمین حکمفرمایی میکرد، نیرو و قدرت بیشتری بیابد همان گونه که این قضیه برای موسی عليه السلام اتفاق افتاد و خداوند خواست تا شگفتیهای قدرت خود را به او بنمایاند؛ و دل موسی را با مشاهده این آیههای بزرگ استوار نماید و به او فرمود: ﴿ قَالَ أَلْقِهَا يَا مُوسَى * فَأَلْقَاهَا فَإِذَا هِيَ حَيَّةٌ تَسْعَى * قَالَ خُذْهَا وَلَا تَخَفْ سَنُعِيدُهَا سِيرَتَهَا الْأُولَى *وَاضْمُمْ يَدَكَ إِلَى جَنَاحِكَ تَخْرُجْ بَيْضَاء مِنْ غَيْرِ سُوءٍ آيَةً أُخْرَى *لِنُرِيَكَ مِنْ آيَاتِنَا الْكُبْرَى﴾[طه/19-23] (خداوند) گفت: آن را بینداز ای موسی! پس آن را انداخت، ناگهان به ماری تبدیل شد که فرار میکرد. گفت: آن را برگیر و نترس. ما او را به شکل اولیاش بر میگردانیم و دستت را به زیر بغلت بچسبان. سفید و بیعیب بر میگردد و این نشانی دیگر است تا آیات بزرگتر خود به تو بنمایانیم.».
لازم به ذکر است که در آیه دوم سوره اسراء پس از بیان موضوع اسراء پیامبر خدا حضرت محمد (ص)، اشارهای به حضرت موسی (ع) مطرح شده ﴿ وَ آتینا موسی الکتابَ و جعلناهُ هدیً لبنی اسرائیلَ ألاّ تتّخذوا من دُونی وکیلاً» ﴾[ اسراء/2 ]. نتیجه اسراء و معراج این شد که خداوند دل پیامبرش را شاد کند و تسلی خاطری برای از دست دادن حامیانش باشد و از طرف دیگر از این نشانهها و آیههای بشارت دهنده که تعداد آنها کم نبودند، پیامبرش را آگاه سازد تا گامهای خود را استوارتر بردارد و مقدمهای برای هجرت و بزرگترین رویارویی با کفر و گمراهی و تباهی در طول تاریخ باشد و از جملهی این نشانهها میتوان به رفتن به بیت المقدس، عروج به آسمانها، دیدن جهان پنهان که پیامبران به ایمان آوردن به آن دعوت میکردند، و ملاقات با فرشتگان، و دیدن مناظر بهشت و جهنم، و نمونههایی زیادی از نعمت و عذاب اشاره نمود. (الگوی هدایت، ج1 :504). دلیل نامگذاری این سوره به «إسراء» و «سبحان»، آن است که با این واژهها آغاز شده(آلوسی،2000م: ج 15/2).
قرآن از این سفر در سورهی اسراء به رفتن به بیت المقدس و از معراج در سوره نجم سخن به میان آورده است و حکمت اسراء را در سوره اسراء چنین بیان نموده است: ﴿ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا ﴾ «تا آیات قدرت خود را به او بنمایانیم.»[ اسراء/1 ].
واقعه اسراء فقط حادثهای فردی و ساده نبود که پیامبر اکرم (ص) در آن نشانهها و آیههای الهی را دید و ملکوت آسمانها و زمین به صورت آشکار برای او متجلی شد؛ بلکه این سفر اسرارآمیز نبوی، اهدافی دقیق و عمیق و دلالتهای حکیمانه و نکاتی شگفتانگیز در برداشت. داستان معراج و سورههای اسراء و نجم که در این باره نازل شدهاند، صریحاً گویای این مطلباند که محمد پیامبر «قبلتین» وامام «مشرقین» و «مغربین» و جانشین پیامبران گذشته و پیشوای نسلهای آینده است. در سفر معراج، شهر «مکه» با شهر «قدس»، و مسجد الحرام با مسجد الاقصی پیوند یافت و سایر پیامبران پشت سر ایشان نماز خواندند. این واقعه در حقیقت اعلام این مطلب بود که رسالت محمد فراگیر و امامتش جاودانی و تعالیم وی انسان ساز و صلاحیت رهبری بشر را در هر زمان و مکان دارا است و این سورهی کریمه، شخصیت پیامبر اکرم (ص) را به عنوان فرد برگزیدهای مشخص نمود و امامت و رهبری او را توصیف کرد و جایگاه امتی را که پیامبر اکرم (ص) در میان آنها مبعوث شده بود و آنان به او ایمان آورده بودند را نیز بیان نمود و نقش و رسالت این امت را که در جهان و در میان ملتها ممتاز است، بازگو کرد.
﴿سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ البَصِيرُ﴾ (اسراء/1)
«سُبْحَانَ»
واژهی «سبحان» در زبان عربی هر کلمهای که با «سین» و «با» شروع شود بر بریدن و فراغت دلالت میکند؛ مانند«سبات»، «سبَّ» و «سَبَقَ» (البیطار، حسّام، 291:2007). «السّبح» در لغت به معنی «دور شدن» که در آیه «إنّ لكَ فی النهار سبحا» به این معنا آمده است(رازی،1981 : 20/ 146 ).«سبّح» به معنای فراغت است (ابن منظور، 2:2011/297).
آغاز آیه با «سبحان» شروع شده است؛ چونکه در زبان عربی استعمال مصدر، اصل است (صلاح عبدالفتاح الخالدی، ساعدی رودی محمد ابراهیم، 54:1395).
واژهی «سبحان»، اسم خاص (عَلَم) برای تسبیح است و نصب آن به واسطه فعل حذف شده (أسبّح) است که تقدیر آن «أسبِّح الله سبحانَ» بوده سپس «سبحان» جانشین فعل خود شده است. و این مصدر به معنی پاک و منزه بودن خداوند از همه زشتیهایی است که دشمنانش به او نسبت دادهاند ( زمخشری، 2009 :589). امّا عَلَم بودن آن ضعیف است زیرا در بسیاری از جاهایی که به کار رفته به صورت مضاف است، (سبحانَ اللهِ ، سبحانَ ربّی الأعلی و بحمده ، سبحانه و تعالی و ...).
میتوان گفت: «تسبیح» یعنی بریدن از هر آنچه که انسان را از یاد خداوند باز میدارد (الغواصی عبد الجبار غواصی، 91:1394).
در زبان عربی به پارچهای که از جنس پوست باشد، «سبحة» می گویند و واژهی «مسبّح» به معنای سخت و محکم است (ابن منظور،2:2011/299).پس «تسبیح» سبب قوت و استحکام اراده و ایمان انسان میشود. واژهی «سباحة»؛ (شناکردن) بی ارتباط با واژهی «سبحان» نیست همانگونه که با شنا کردن، جسم انسان پاک میشود و مهارت شنا کردن موجب نجات فرد از غرق شدن میشود، تسبیح خداوند هم فکر و اندیشهی انسان را پاک میکند و سبب نجات از غرق شدن در دریای پر تلاطم گناه میشود به همین دلیل «سبحان الله» به معنای تقدیس و منزّه دانستن خداوند از هر عیبی است.
به تعبیر دیگر میتوان گفت چون شناگر برای ایکه در آب پیشروی کند باید آب را کنار بزند پس میتوانیم بگوییم که انسان با کنار زدن عیب و نقصها از خداوند، به سمت خداوند پیش میرود و به او نزدیک میشود. یکی دیگر از معانی واژهی «سبح» آرامش و سکون است(همان). با این معنا، تسبیح موجبات آرامش قلب را فراهم میکند؛ واژهی «ذکر»، یاد کردن خداوند متعال به طور عام است، اما «تسبیح» غالباً تقدیس و تنزیه خداوند متعال است (عبد الجبار غواصّی،92:1394).
واژه «سبحان» در قرآن دارای معانی متعدد است که عبارتاند از:
1.تنزیه و تقدیس خداوند از هر عیب و نقصی:﴿ وَ قَالُواْ اتَّخَذَ اللّهُ وَلَداً سُبْحَانَهُ بَل لَّهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضِ كُلٌّ لَّهُ قَانِتُونَ ﴾[بقره/116].
2.شگفت و تعجب:﴿ وَ لَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُم مَّا يَكُونُ لَنَا أَن نَّتَكَلَّمَ بِهَذَا سُبْحَانَكَ هَذَا بُهْتَانٌ عَظِيمٌ ﴾[نور/16].
3.نماز:﴿ فَسُبْحَانَ اللَّهِ حِينَ تُمْسُونَ وَ حِينَ تُصْبِحُونَ ﴾[روم/17].
در این آیه « سبحانَ الذی أسری بعبده لیلا...» مصدر آوردن «سبحان» برای اطلاق است؛ یعنی مقید به زمان، مکان، فعل و یا فاعل خاصی نیست بلکه تسبیح کردن مطلق است و در اصل پیش از آفرینش تسبیح کنندگان، بوده است و تا ابد ادامه خواهد داشت (السامرائی، فاضل صالح، 65:2007). بدون شک مطلق آوردن این واژه (سبحان) میتواند بر ازلی بودن تسبیح خداوند دلالت کند بدین معنا که خداوند متعال از ازل شایستهی تسبیح بوده و تا ابد خواهد بود. در همهی آیههای قرآن سورهای وجود ندارد که همچون این سوره سرشار از تسبیح و ستایش باشد و شاید این اشارهای باشد به اینکه پیامبر(ص) در شب معراج به فضایی آکنده از تسبیح و ستایش منتقل شده است. سوره اسراء با آیهی «سبحانَ الذی أسری بعبده .. » [اسراء/1] شروع میشود، و در جای دیگری که به بنی اسرائیل دستور داده میشود که خداوند یکتا را بپرستند و به آنان تذکر داده میشود که از نسل نوح (ع) هستند «إنّه کان عبدا شکورا» [اسراء/3] و هنگامی که ادعای مشرکان را یاد آوری میکند به دنبال آن آیهی «سبحانه و تعالی عمّا یقولون علواً کبیراً تسبح له السماوات السبع و الأرض و من فیهنّ و إن من شیء إلاّ یسبّح بحمده و لکن لا تفقهون تسبیحهم» [اسراء/43 و 44] را میآورد، و هنگامی که قرآن بر اهل کتاب خوانده میشود، آمده است «و یقولون: سبحان ربّنا إن کان وعد ربّنا لمفعولاً» [اسراء/108] و سوره با این آیه پایان میپذیرد «و قل الحمد لله الّذی ولدا و لم یکن له شریک فی الملك و لم یکن له ولیٌّ من الذّلّ و کبّرهُ تکبیراً» [اسراء/111].
واژه «اسراء» به معنی شب روی و گاهی به معنای زدودن غم و اندوه از پیامبر(ص) است. این واژه «أسرَی» معنی شب را نیز در ضمن خود دارد و نیازی به آوردن «شب» نبود اما در ادامهی آیه میبینیم واژه «لیلاً» آورده میشود.
غم و اندوهی که پس از وقایع «عام الحزن»، فوت همسرش خدیجه، فوت حامیاش ابو طالب، اذیّت و آزار و اهانتهای کفار قریش در طایف برای رسول خدا (ص) حاصل شد و خداوند متعال خواست اینگونه اندوه پیامبرش را بزداید و به او نشان دهد که چگونه در آسمان از او استقبال میشود (همان:69).
«بعبده»
انتخاب این واژه دلالتهای معنایی خاصی دارد:
1- انسان هر قدر که بزرگ باشد و به اوج آسمان هم عروج کند فراتر از اینکه بندهی خداوند باشد، نیست و حتی برای پیامبر (ص) مقامی به جز مقام عبودیت ادعا نشود، البته این مقام (عبودیت) بالاترین مقام یک انسان است و بالاترین نشانی است که خداوند به بندگان صالحش عطا میکند؛ همانگونه که در مورد حضرت نوح (ع) میفرماید:﴿ إِنَّهُ كَانَ عَبْداً شَكُوراً ﴾[اسراء/3] ودر مورد حضرت ایوب می فرماید:﴿ إِنَّا وَجَدْنَاهُ صَابِراً نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ ﴾[ص/44] و در مورد پیامبر اکرم (ص) می فرماید:﴿ وَ أَنَّهُ لَمَّا قَامَ عَبْدُ اللَّهِ يَدْعُوهُ كَادُوا يَكُونُونَ عَلَيْهِ لِبَداً ﴾[جن/19].
عبودیت و بندگی دونوع است: 1- اجباری 2- اختیاری.
در بندگی اجباری فرد بخواهد یا نخواهد محقق میشود:«ان کلّ مَن فی السَّمواتِ و الأرضِ إلّا أتی الرّحمنُ عبداً»
اما بندگی اختیاری و با میل و رغبت درونی بالاترین مقام بندگی است به همین دلیل خداوند متعال، پیامبر را در بزرگترین سفر آسمانی و در اوج نزدیکی به خود، «بندهاش» نام میبرد نه محمد و نه رسول و نه نبیّ (زمخشری، 1998م:243).
2. البته با نگاهی به آیات قرآن متوجه می شویم که در تمامی جاهایی که خداوند از انسانها به عنوان بنده یاد می کند منظور بندهی روحی و جسمی است. (شنقیطی، 1980م : 3/467) بر همین اساس میتوان نتیجه گرفت که انتخاب واژهی «عبد» میتواند بر عروج جسمی و روحی پیامبر(ص) دلالت کند بر خلاف نظر برخی از مفسرین که معتقدند این سفر صرفا روحی بوده نه جسمی و برای تایید این نظر که این سفر جسمی و روحی بوده میتوان به آیه :﴿أ رأیتَ الذی ینهَی عبدا إذا صلّی﴾[علق / 9 و 10] اشاره کرد و شکی وجود ندارد که منظور از «عبدا» در این آیه مجموع روح و جسد است.
«لیلاٌ»
واژهی «أسری» به معنای حرکت در شب است اما خداوند متعال «لیل» را هم آورده است بدون شک آوردن واژهی «لیل» دلالتهای معنوی خاص خود را دارد.
اگر واژهی «لیل» را نمیآورد شاید چنین تصور می شد که این اتفاق در چندین شب رخ داده و یا در بخش زیادی از آن شب انجام گرفته است. اما واژهی« لیلا» که با تنوین وحدت آمده و نکره است ؛ و نکره بودن آن نشانه تعظیم و بزرگداشت است و نیز هدف از آوردن آن به صورت نکره تقلیل زمان اسراء است ( زمخشری ، ابو القاسم جار الله، 2009 م، 589) . بنابراین، این اتفاق فقط در یک شب روی داده است و زمان آن نیز اندک است؛ همچنین اگر می گفت: «اللیل» آنوقت چنین تصور می شد که این اتفاق صرفا در شب رخ داده است نه یک شب. و اگر میگفت:«فی لیل» آنوقت معنی چنین می شد که این سفر در طول کل شب (از ابتدا تا انتها) بوده اما انتخاب «لیلا» بصورت ظرف (بدون حرف جر) بدین معناست که سفر تنها در بخشی از شب بوده است (السامرائی، فاضل صالح، 2007م:66).
«من المسجد الحرام»
از مکانی به نام (مسجد الحرام) مشخص است که این سفر شروع معین و مبارکی دارد. البته بیشتر علما معتقدند که اسری از مسجد الحرام شروع نشده است بلکه از منزل «امّهانی» شروع شده است. در صورت صحت چنین نظری، میتوان برای یافتن علت نامگذاری آنجا به مسجد الحرام، به پیشینهی آن رجوع کرد.
اصل واژه «مسجد» به معنی جای سجده بردن است، و اصل واژهی «الحرام» به معنی « امر ممنوع» است زیرا از «حَرْم» گرفته شده و آن به معنی «منع کردن» است. بنا بر این وقتی حرام را به عنوان صفت برای کلمهای به کار میبرند به این معنا است که به کار گیری از آن ممنوع است. و ترکیب «الشهر الحرام» یعنی ماهی که کشتار در آن ممنوع است و ترکیب «البیت الحرام» به معنای دشمنی با ان خانه ممنوع است. و اما «المسجد الحرام» به معنای مکان آماده شده برای سجده و نماز است و منظور از آن کعبه و اطراف آن است که به مرور زمان اطراف کعبه وسعت پیدا کرده است. در زمان جاهلیت قریش خانههای خود را نزدیک به کعبه میساختند. (ابن عاشور، 15:1984/13).
پس اینکه در بعضی از روایتها آمده که سفر اسراء پیامبر از خانه «أمهانئ» شروع شده و بعضی دیگر از روایتها اشاره دارند که از خود مسجد الحرام شروع شده چنین برداشت می شود که مکه همهش به نوعی حرام است و مجاز جزء از کل روی داده است (ابو حیّان، 2008م:6/76).
«المسجد الأقصی»
مسجد أقصی، مسجد مشهوری است در بیت المقدسو توسط حضرت اسماعیل (ع) ساخته شده است. واژه «أقصی» که به معنی دورتر است، منظور از آن دور بودنش از مسجد الحرام است زیرا آغازش از مسجد الحرام و پایان آن مسجد الأقصی است و فاصله آن دو برای پیمودن آن مسیر طولانی در بخش کمی از شب در آن دوره خیلی دور به نظر میآید. و اینکه هنگام بازگویی این سفر توسط پیامبر و رسیدن این خبر و رخداد به گوش مردم، برخی از آنها دچار تردید و شک شدند.
لازم به یاد آوری است که این مکان در آن زمان مسجد نبود زیرا تخریب شده بود و از آن به عنوان مسجد بهره برداری نمیشد که بعدها توسط مسلمانان تعمیر و بازسازی شد . پس مجاز با علاقهی ما یکون است یعنی مسجد خواهد شد و این بیانگر حوادث تاریخی است که بعدها در طول تاریخ در مسجد الأقصی روی داده است و چه بسا اتفاقات تاریخ ساز دیگری در راه است.
«بارکنا حوله»
واژهی «بارکنا» به صورت فعل ماضی و مسند به ضمیر«نا» شش بار در قرآن آمده است.
در این آیه، خداوند متعال جهت تعظیم، مبارک کردن و برکت دادن این فعل را به خود نسبت داده و نفرموده «بورک حوله» اسناد این فعل بدین نکته اشاره دارد که این برکت از طرف خداوند متعال است و برکتی که از طرف وی باشد با مکر و حیله و نقشههای شیطانی انسانها از بین نمیرود (صلاح عبد الفتاح الخالدی، ساعدی رودی، 177:1395).
همچنین نفرموده است «بارکناه» بلکه میفرماید: «بارکنا حوله» زیرا اگر میگفت: «بارکناه» مبارک بودن، فقط و فقط منحصر به مسجد میشد اما واژهی «حوله» مبارک بودن علاوه بر مسجد پیرامون آن را هم در بر میگیرد که دکتر صلاح عبدالفتاح الخالدی از آن به عنوان چهار اقلیم (فلسطین، اردن، سوریه و لبنان) نام میبرد (نکتههای قرآنی، 176:1395).
همچنین اگر میگفت: «بارکنا ما حوله» در این صورت ممکن بود صرفا بر اشیاء دلالت کند اما مطلق آوردن «حوله» شامل اشیاء مادی، معنوی و روحانی است. آوردن فعل ماضی بدین معناست که برکت در سرزمین مقدس راسخ و ثابت و با دوام است (استرآبادی، رضی الدین،2001م:2/89).
«من آیاتنا»
در اینجا «من» برای تبعیض است یعنی بخشی از نشانهها و آیات الهی را به وی نشان دادیم نه همهی آنها را (السامرائی،فاضل صالح،2007م:99).
«إنّه هو السمیع البصیر»
این عبارت باز گشت به افراد و وحدانیت است، ضمیر تعظیم در قرآن کریم قبل و بعد از ضمیر متکلم می آید و این بدان سبب است که شنونده دچار شک و تردید نشود و کسی را با خداوند متعال شریک قرار ندهد. در اینجا ضمیر «هو» برای قصر و مختص کردن صفات «السمیع» و «البصیر» برای خداوند سبحان به کار رفته است و بیانگر این است که در حقیقت فقط و فقط او این صفات را دارا است. حالا چرا «سمیع» بر «بصیر» مقدم شده است؟
سیاق آیات به گونهای است که قدرت خداوند سبحان را بیان میکند. درحقیقت اگر میگفت : «إنه هو القدیر» یا «إنّه علی کل شیء قدیر»، چیزی برمعنای آیه اضافه نمیشد، چون آنچه در آیات است جهت اثبات قدرت خداوند متعال و پیامبرش «ص» است.
خداوند او را شبانه روانهی سفری میکند تا بشنود و چیزهای را که از قبل نشنیده و ندیده است ببیند، .بنابر این سیاق آیات با این امر که هر آنچه را رسول اکرم «ص» می بیند، خداوند نیز می بیند و هر آنچه را او می شنود، خدا نیز می شنود تناسب دارد، بدین سبب او «سمیع» و «بصیر» است (السامرائی، فاضل صالح 2007م:69،).
چرا پایان آیه، همانند برخی آیات دیگر قرآن کریم، به صورت «السمیع العلیم» نیامده است؟
کسی که میشنود و میبیند، علیم است. گفته شده ممکن است غایب باشد و حضورنداشته باشد، اما سمیع و بصیر حضور دارد « السمیع العلیم» در آیات دیگر آمده است چون مقام آن آیات، آن را اقتضا کرده است:﴿ وَ إِمَّا يَنزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ إِنَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾[اعراف/200] دراینجا وسوسههای شیطان را ذکر کرده است و از آنجا که شیطان وسوسههایش دیده نمیشوند، «سمیع علیم» آمده است.
اما در آیهی ﴿ إِنَّ الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ إِن فِي صُدُورِهِمْ إِلَّا كِبْرٌ مَّا هُم بِبَالِغِيهِ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ ﴾[غافر/56]. سخن از انسانها است، به همین دلیل در پا یان آیه «السمیع البصیر» را می آورد(همان:70).
چرا «سمیع» را بر «بصیر» مقدم کرده است؟
1.چون کسی که به شما میشنواند، نزدیکتر از کسی است که شما را میبیند. و این احساس آرامش، امنیت و نزدیکی به انسان میدهد.
2.در زمینهی دعوت به دین خدا، «سمیع» از «بصیر» مهم تر است. ممکن است کسی که بینایی ندارد ، درزمینهی دعوت، کار تبلیغ کردنش سخت باشد.
3.إسراء درشب است و نشانهی شب سمیع و شنوا بودن است. درقرآن کریم هر گاه سخن از شب است، آیات با «أفلا یسمعون» میآیند و هنگام آوردن روز با «افلا تبصرون». پس هر آیهای درمورد شب برای شنیدن و در مورد روز برای دیدن است.
4.در قرآن کریم «سمیع» بر«بصیر»مقدم شده است، مگردر موارد اندکی از جمله سورهی کهف [أبصِربه واسمِع] چون سیاق کلام اینگونه اقتضا می کند.
اصحاب کهف درحال فرار خارج شدند تا کسی آنها را نبیند امّا خداوند متعال در تاریکی غار، آنها و دگرگونی شان را به راست و چپ، میدید. در سورهی سجده؛ اینجا «بصیر»مقدم شده است، چون مجرمان در دنیا می شنوند امّا آخرت را تکذیب می کنند، و در آخرت حقیقت عذاب را با چشم می بینند و یقین پیدا می کنند. بنابراین یقین فقط با چشم حاصل می شود نه با شنیدن (عین الیقین) چون آنها عذاب را با چشم یقین دیدند (السامرائی، فاضل صالح، 2007م:74). کلمه ی«سمیع» و «السمیع» 46 بار و کلمهی «بصیر» و «البصیر» نیز46 بار درقرآن کریم آمده است.
«معراج»
﴿عَلَّمَهُ شَدِیدُ القُوَی ذُو مِرَّة فَاستَوَی﴾[نجم/5-6].
وحی در زبان عربی گاهی به معنای الهام است، مانند وحیای که به مادر موسی شد تا پسرش را در دریا بیندازد و نیز وحی به زنبور عسل و شیطانها. خداوند سبحان خواست که هر نوع تفکّری را ریشه کن کند. پس فرمود:﴿عَلَّمَهُ شَدِیدُ القُوَی﴾ بدین معنا که این الهام نیست، بلکه وحی است جبرییل علیه السلام آن را بدو آموخته است.
علم را به خداوند سبحان نسبت داده است، چرا که به راستی او معلّم است. در ذکر وحی باید از کسی که مسؤول رساندن وحی بود نام می برد و او جبرییل علیه السلام بود. خداوند متعال همان معلم اوّل بود و زمانی که بیان کرد سخنش وحی است،
فعل «علّمه» بر خلاف «أعلمه» بیانگر مداومت و تکثیر است. درتمام آیات پیشین اسم فاعل نیامده است، بلکه فعل به کار رفته است. در این آیه دو صفت «شدید القوی » و «ذو مرّه» به معنای خرد، ثبات عزم، استواری، استحکام و قدرت است (البیطار حسّام،2007م:658).
چرا خداوند سبحان این دو صفت «شَدِیدُ القُوَی» و «ذُومِرَّة » را انتخاب کرده است؟
این دو صفت اشاره دارند به اینکه حرکت در بخشهای مختلف آسمان نیازمند دو چیزاست:
1- قدرت 2- علم.
سفر معراج پیامبر(ص) به قسمتهای مختلف آسمان، نیازمند قدرت زیاد، تجربه و کارآزمودگی بود. این دو صفت بیانگر توانایی جبرئیل (ع) در حفاظت از پیامبر(ص) در سفرش است، چرا که هر حفاظتی نیازمند قدرت و خرد استواری و ورزیدگی است و جبرئیل (ع) این خصوصیات را در حفاظت از پیامبر(ص) در سفر به نواحی مختلف آسمانها و زمین داشت﴿ يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَن تَنفُذُوا مِنْ أَقْطَارِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ فَانفُذُوا لَا تَنفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطَانٍ﴾ [الرحمن /33]، این آیه نیز اشاره دارد به اینکه عبور از نواحی مختلف آسمانها و زمین سلطهی عظیم قدرت و علم است.
﴿ ذُومِرَّة فَاستَوَی ﴾
منظور از «استواء» به پا خواستن، راست ایستادن و آماده شدن است. جبرئیل (ع) بعد از اینکه در افق اعلی و نه عالی راست ایستاد و آمادهی مأموریت شد. از بالا به سمت پیامبر(ص) آمد و با او همراهی کرد، این بیانگر ستایش و تحسین جبرئیل (ع) است که قبل از انجام مأموریتش، این چنین بر آن چیره و توانا شده بود؛ که این نیز نشانگر تکریم رسول خداست چرا که شخصیت و مقام نبوتش شایستهی چنین آمادگی و کار بزرگی بود. در سورهی نجم که «الأفق الأعلی» ذکر شده است و در سورهی تکویر«الأفق المبین» آمده بدون شک دلالتهای معنایی خاصی دارد:
در سورهی نجم، منظور آیه از «افق أعلی» مکانی است که پیامبر(ص) به سوی آن عروج کرد اما در سورهی تکویر منظور از «افق مبین» روشن و آشکار بودن این مکان است. این آیه متناسب با آیهی بعد از خود آمده است ﴿ وَ لَقَدْ رَآهُ بِالْأُفُقِ الْمُبِينِ وَ مَا هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنِينٍ﴾[تکویر/23-24] مبنی بر اینکه رسول خدا در روشن کردن مطالب وحی برای مردم بخیل نیست (السامرائی، فاضل صالح، 2007م:78).
﴿ ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى﴾[نجم/8]
این آیه بیانگر تکریم رسول خدا (ص) است. چرا که «دنوّ» با «تدلّی» فرق دارد. منظور از «دنوّ» نزدیکی از پایین به بالا یا از بالا به پایین است اما «تدلّی» فقط به معنای نزدیکی از بالا به پایین است بدین معنا که جبرئیل از بالا به پایین، به پیامبرنزدیک شد و این نهایت تکریم رسول خداست.
﴿ فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى﴾[نجم/9]
انتخاب «قاب قوسین» بیانگرنزدیکی و فاصلهی کم است. کمان و زه آن باید در حد خود قوی و محکم باشند و تیر انداز نیز باید نیرومند، ماهر و نشان زن باشد؛ بنابراین از آنجا که کمان نیازمند استحکام و رها شدن تیر نیازمند نیرو و نشانه گیری درست است سفر نیز که به معنای روانه شدن است به این عناصر نیاز دارد (همان:80).
﴿ فَأَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى أَفَتُمَارُونَهُ عَلَى مَا يَرَى﴾ [نجم/10-11-12].
هدف بلاغی از انتخاب کلمهی «رأی» چیست؟
قبل از این خداوند سبحان فرموده است:«ما کذب الفواد ما رأی» لفظ «فؤاد» از تفؤد و توقد است گفته می شود «فأد اللحم» (گوشت را کباب پز کرد). (فیروزآبادی،1990م:6/654). خداوند متعال «فواد» را انتخاب کرده است، چون قلب رسول خدا (ص) بر افروخته بود تا هر آنچه را که در پیرامونش است، ببیند. اما در تعبیر (ما کذب الفواد ما رأی) منظور آن قلب بر افروخته و گرم است، قلب رسول خدا (ص) چشمش را تصدیق کرد؛ یعنی آنچه را که با چشمت میبینی قلب تو با بر افروختگیاش تو را درباره آن دچار شک نمیکند؛ بنابر این قلب، چشم را تصدیق کرده است در نتیجه آنچه را که چشم می بیند واقعیت دارد.
المریة: در آن شک است. خداوند سبحان نفرمود: (أفتجادلونه) بلکه فرمود (أفتمارونه) چونکه (المریة) با جدال فرق دارد کافران در روایت شک میکردند در حالیکه در افکار اینگونه نبود. همانطوری که در سخن خداوند متعال آمده (ألا إنّ الذین یمارون فی الساعة لفی ضلال بعید) {شوری/18} (یمارونه فی الساعة) یعنی (یجادلونک فی الساعة) با تو درباره قیامت جدل می کنند چون کسی آن را ندیده است، اما در این سوره رؤیت مورد بحث نیست (أفتمارونه علی ما یری) یعنی بر سر آنچه که پیامبر(ص) دید، مجادله نمی شود و آنچه اینجا مد نظر است به کار بردن حرف (علی) است اما در آیه قبلی حرف (فی) را به کار برده است (السامرائی، فاضل،2007م:85).
﴿ وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَى عِندَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى﴾[نجم/13-14].
کلمهی «نزلة» را به کار برده است نه کلمهی«مرة» چون «نزلة» از نزول گرفته شده است، پس فرموده است (و لقد رآه نزلة اخری) یعنی رسول (ص) هنگام نزولش جبرئیل را دید و این دلیلی است بر اینکه رسول خدا (ص) به مقامی بالاتر از آنچه که جبرئیل به آن رسیده بود نایل گردید و در سفری بود که در بازگشتش و هنگام پایین آمدنش جبرئیل را دید. این مصداق این است که جبرئیل (ع) به پیامبر (ص) گفت: پیش بیا و فرمود اگر جلوتر بیایم می سوزم. انتخاب سدره المنتهی: منتهی آخرین شیء و آخرین نقطه است و مکان آن «جنه المأوی» است.
﴿ عِندَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَى * إِذْ يَغْشَى السِّدْرَةَ مَا يَغْشَى﴾[نجم/15-16].
در این آیه مواردی وجود دارد که فراتر از علم و آگاهی ماست و خداوند متعال به آنچه که در این سفر گذشته و هر آنچه که در آن بوده و آنچه که پیامبر (ص) دیده و آنچه که در «سدره» است و آنچه که آنرا پوشانده، داناتر است.
﴿ مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَ مَا طَغَى ﴾[نجم/17].
«زاغ» تجاوز از حد است و آگاهی یافتن بر چیزی است که برای او نیست. این بدین معناست که پیامبر (ص) چشمش را مایل نکرد و از حد و مرزش تجاوز نکرد؛ بلکه در مکانی ایستاد که به او اختصاص داده شده بود و این ارج گذاری رسول خداست. چشمش را در جایی که برای او مشخص شده بود، نگه داشت با وجود اینکه آن مکان به گونهای بود که چشم و توجه را به خود جلب می کرد.
﴿ لَقَدْ رَأَى مِنْ آيَاتِ رَبِّهِ الْكُبْرَى ﴾[نجم/18].
«من» برای تبعیض است، همه چیز را ندید اما سفر منهج معینی داشت و آوردن «الکبری» نوعی تکریم و ارج نهادن دیگر به پیامبر (ص) است؛ او برخی از نشانههای بزرگ را دید و این سوره سرشار از ارج نهادن به رسول خداست؛ این آیه دارای صنعت بلاغی «ابهام» است و منظور از این ابهام، تعظیم است(همان:99).
٣-نتایج
1- سفر معراج پیامبر (ص) صرفا در بخشی از شب رخ داده است نه در کل شب.
2- این سفر به صورت جسمی - روحی بوده و نظریهی روحی بودن آن بدون جسم کاملا مردود است چرا که واژهی عبد در قرآن کریم همواره بر عبدی روحی-جسمی دلالت دارد..
3- براساس آیات مربوط به مسألهی اسراء و معراج چنین برداشت می شود که قرآن کریم 14 قرن پیش به حوادث تاریخی مربوط به مسجد الأقصی اشاره داشته است.
4- برکت مسجد الأقصی از سوی خداوند متعال هست و با نقشههای شوم دشمنان دین خدا از بین نمیرود.
5- هر ترکیب و عبارت قرآنی دارای جایگاه خاصی است که حاوی دلالتهای معنایی است.
٤- منابع و مآخذ
1.قرآن کریم.
2- الآلوسی، شهاب الدین سید محمود، علوم القرآن، 2009م، ادارة الطباعة المنیریة، دار احیاء التراث العربی، مصر.
3- ابن منظور، لسان العرب، 2011 م، 9 مجلد، دار الکتب، ط 8، اردن.
4- ابو حیان، البحر المحیط، 2000 م، مطبعة السعادة ، ط 6، کویت.
5- استر آبادی، رضی الدین، شرح الشافیة، تحقیق محمد محی الدین و جماعة، 2008م، مطبعة مجازی بالقاهرة.
6- البیطار، حسام، مفردات القرآن،2007م، دار احیاء التراث العربی،ط4، مصر.
7- الزمخشری، جارالله، اساس البلاغة، 1998م، دارالکتب، ط 11،اردن.
8- السامرائی، فاضل صالح، لمسات بیانیة فی نصوص من التنزیل، 2007م، دارالإحیاء التراث العربی،مصر.
9- السامرائی، فاضل صالح، معانی النحو، 2007م، دارالإحیاء التراث العربی ط 3، مصر.
10- صفی الرحمن، مبارکفوری، محمدعلی لسانی فشارکی، خورشید نبوت، 1385هـ.ش، چاپ دوم، احسان، تهران.
11- صلاح عبدالفتاح الخالدی، ساعدی رودی محمد ابراهیم، 1395ه.ش، نکتههای قرآنی، چاپ1، حافظ ابرو، تایباد.
12- الطبری، 2000م، 5 مجلد، دارالألوکة، کویت.
13- الفیروزآبادی، القاموس المحیط، 1998م، دارالکتب، ط 7، مصر.
14- القرطبی، 1998م، 8مجلد، دار المصطفی، کویت.
15- الغواصی، عبدالجبار، پیامهای قرآنی، 1394ه.ش، احسان، تهران.
نظرات